ستایشستایش، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

خاطرات ستایش

18/9/92

لام گل گلی مامان. ببخشید که دیر به دیر به وبلاگت میام . آخه مریضداری و کار فراون خستمون میکنه و روحیمون رو تا حدی ضعیف کرده . ولی باز هم سعی میکنم تا جایی که میتونم بیام و خاطرات خوشگلت رو بنویسم. عزیزکم روز شنبه من وقت دکتر داشتم و بابابا حساب کردیم که اگر  شما رو به مهد ببرم دیر به مطب برسم . به خاطر همین شما رو به اداره آوردم و شما کلی کیف کردی. خلاصه تو اداره تا میتونستی شیطونی کردی و با همکارهای من بازی میکردی. همکارهام هم کلی از شما خوششون اومده بود. حتی تا امروز که دوشنبه است هم دارند شعرهای شما رو زمزمه میکنند و از اتفاقاتی که اون روز شما به وجود آوردی تعریف میکنند. بیشتر از همه همکارهای مامان هم آقای شیرخان کلی با شما سرو کله ز...
18 آذر 1392
1